- ۰ نظر
- ۲۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۳۶
میشل بِلَت
نشنال اینترست
فرانسیس فوکویاما در سال ۲۰۱۴ در کتاب خود با عنوان "نظم سیاسی و زوال سیاسی" نوشت «شواهد محکمی وجود دارند» دال بر اینکه «کیفیت کلی حاکمیت آمریکا رو به وخامت گذاشته است.» کرت اندرسون مؤلف کتاب "سرزمین خیالی" (۲۰۱۷) نوشته که آمریکا «از واقعیت بریده است.» کتاب فوکویاما قبل از انتخاب دونالد ترامپ به عنوان ریاست جمهوری منتشر شد، اما آمریکا اکنون یک هنرپیشه حرفهای در نقش رئیسجمهور دارد که از مسئولیت اداره کشور شانه خالی میکند. ریاست جمهوری ترامپ عامل زوال فرهنگ سیاسی آمریکا نبود، اما چنین زوالی را رقم زد و روند آن را شتاب بخشید. شیوع ویروس کرونا در آمریکا بهواسطه بیکفایتی ترامپ در واقع بحران زوال سیاسی و فرهنگی آمریکا را نمایان ساخته است.
درست در بهبوهه اینکه همه فکر میکردیم به دلیل بیعرضگی ترامپ در مدیریت بحران کرونا، و البته پیش از آن دیگر اقداماتش، او دیگر شانسی برای پیروزی در انتخابات 2020 آمریکا نخواهد داشت، دموکراتها برگ آس رو کردند.
Tara Reade یکی از کارکنان سابق سنا جو بایدن را متهم کرده است که 27 سال پیش او را مورد آزار جنسی قرار داده است. او در جایی ادعا کرده است عبارت F*** you به طور صریح از دهان بایدن خارج شده است.
وکیل او در این پرونده همان وکیل سرشناسی است که در انتخابات سال 2016 ایالات متحده کمپین ترامپ را همراهی میکرده است.
اطلاعات تکمیلی به زودی در همین وبلاگ منتشر میشود.
مقدمه
هر چه جلوتر میرویم صحبتهای بیشتری راجع به ویروس کرونا که به کووید 19 موسوم شده است، میشنویم.
اطلاعات کامل در خصوص این بیماری در سایت سازمان بهداشت جهانی موجود است: اینجا. لذا در اینجا بیشتر بر روی این موضوع متمرکز خواهم شد که چه تفاوتهایی بین بیماری آنفولانزای اسپانیایی و کووید 19 وجود دارد. و از آن جا خواهم گفت مطمئنترین تمهیداتی که میتوان در این زمینه اتخاذ کرد چیست تا آسیبهای جانی و مالی این بیماری را به حداقل رساند.
با من همراه باشید. پیشاپیش از صرف وقت و بذل توجه شما متشکرم.
زخمهایی هست که همیشه با ماست و ما را جرأت آن نیست که آنها را بیان کنیم. ترس از اینکه واگویی آن باعث زخمهای بیشتر و عمیقتر شود؛ چه در ما و چه در دیگران.
اینکه دیگرانی بودهاند که ملاحظه شرافت و غرور ما را نکردهاند دلیل این نیست که ما هم با خودخواهی تمام پا بر روی شخصیت دیگران بگذاریم.
چه بسا که سکوت برای همه ما درد و رنج کمتری داشته باشد...
چه رنجی است که نتوانی زخمی را فراموش کنی و هم نتوانی بر آن فائق آیی، و حتی نتوانی از آن سخن به میان آوری.
شاید، برای هر کدام از ما، جایی برسد که با این واقعیت رو به رو شویم که ترس خود رنج بزرگتری است. ترس ما را میکشد، ترس از زبان باز کردن و سخن به میان آوردن. اما چه میشود کرد؟
با اینکه الان 5 تا دامین مختلف برای کارهای تخصصیم دارم ولی هنوز هم دلم میخواد جایی باشه که روزمرگیها رو بنویسم.
روزمرگیها مهم هستند و نباید اونها رو دست کم گرفت.
برعکس خیلیها که شبکههای اجتماعی رو جایی (فقط) برای بازاریابیهای مختلف میدونن و مرتب درش لینک به اشتراک میذارن، به نظر من شبکههای اجتماعی، علاوه بر اون، باید جایی برای نوشتن و خواندن از روزمرگیها هم باشه.
روزنامه نیویورک تایمز با اشاره به خودسوزی جوان 22 ساله دانشجوی فرانسوی به خاطر ناتوانی در پرداخت شهریه و «بلاتکلیفی دانشجویان» درباره آینده، با انتشار یک گزارش از گسترش اعتراضات دانشجویی خبر داده است.
ثبات قیمتها در بیش از ۱.۷ میلیون قلم کالا، تعهد دیجیکالا به کاربران خود است.
روابط عمومی دیجی کالا اعلام کرد: «بازدید روزانه میلیونها کاربر از سراسر ایران از دیجیکالا، مسئولیت سنگینی را برای ما ایجاد میکند. اعتماد مشتریان و کاربران دیجیکالا مهمترین سرمایه ماست و حفظ این اعتماد را مهمترین وظیفه خود میدانیم. جلوگیری از افزایش قیمت غیرقانونی و نامتعارف در شرایط فعلی، تعهد دیجیکالا به مشتریان و کاربران خود است. در راستای عمل به این تعهد و حفظ حقوق مشتریان و کاربرانی که از دیجیکالا به عنوان مرجع قیمتی استفاده میکنند، از لحظه اعلام خبر افزایش قیمت بنزین، با افزایش قیمت کالاها مقابله کردیم و توانستیم ثبات قیمتها را در همه ۱.۷ میلیون نوع کالایی که در دیجیکالا عرضه میشود، تضمین کنیم. در همین راستا اقدامات مهمی در چند روز گذشته در تیم تکنولوژی و بازرگانی دیجیکالا صورت پذیرفته است که جزئیات آن به شرح زیر است.»
شرکت مایکروسافت که مقر آن در ایالت سیاتل آمریکا قرار دارد اعلام کرده است که درباره بهره برداری رژیم صهیونیستی از یک برنامه چهرهنگاری این شرکت برای جاسوسی از فلسطینیها تحقیق خواهد کرد.
مایکروسافت گفته است که میخواهد دریابد آیا شرکت صهیونیستی "AnyVision" که طراح یک نرم افزار مایکروسافت بوده، قوانین آن را زیر پا گذاشته است یا خیر؟
اگر همه نویسندگان تعداد صفحاتی که میخوانند از تعداد صفحاتی که مینویسند بیشتر باشد، شاهد نتایج و ثمره بهتری خواهیم بود.
عضو شورای سیاستگذاری بیست و هفتمین هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران با تاکید بر اینکه آمار مطالعه به لحاظ کیفی خوب است، گفت: مردم در جستجوی کتابهای پُرمحتوا هستند.
ابراهیم زاهدی مطلق افزود: مهم است که بخواهیم سرانه مطالعه را به لحاظ کیفی بررسی کنیم و این در حالیست که اغلب آماری که اعلام میشود به لحاظ کمی است.
وی با بیان اینکه مطالعات مردم نسبت به گذشته کیفی شده است، اظهار داشت: ذائقهی مردم و انتظارشان از نویسندگان و انتشاراتیها افزایش پیدا کرده و دیگر کتابهای سطحی را خریداری و مطالعه نمیکنند.
۲۱ نوامبر ۱۹۹۰ میلادی اعلامیه پایان جنگ سرد به امضای سران ۲ ابرقدرت مطرح آن زمان یعنی شوروی و آمریکا رسید به طوری که پس از این واقعه تا فروپاشی شوروی، جنگ سرد میان این ۲ ابرقدرت در جریان بود. جنگ سرد به عنوان اصطلاحی جدید از اوایل دهه ۱۹۵۰ وارد دایرهالمعارف دنیای سیاست شد؛ نزاعی که برای گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی میان ۲ ابرقدرت آغاز شد و برخلاف دیگر جنگها، گلولهای از اسلحه نظامیان ۲ طرف شلیک نمیشد و در مقابل، جدال ۲ ابرقدرت به رقابتی ویرانکننده در تمام عرصهها تبدیل شده بود.
«آلفرد کینزی» زیستشناسی بود که به واسطه پژوهشهای جنجالی خود در دهه ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ به پایهگذار رشته سکسولوژی مشهور شد. مطالعات او روی مسائلی مانند ارگاسم، خودارضایی و همجنسگرایی موجب تابوشکنی و رواج آزادی جنسی در آمریکا شد. هر چند پژوهشهای کینزی روی جامعه آماری نامشخص و بعضاً غیرمعمول ـ مانند قاتلان زندانی یا کودکان ۵ ماهه تا ۱۴ ساله ـ انجام گرفت و او هرگز حاضر نشد یافتههای خود را روی یک جامعه آماری ۴۰۰ نفره مجدداً اجرا و اثبات کند!
نشریهٔ تایمز به سیاق دیگر نشریات معتبر جهان، لیستی از بهترین فیلمهای دههٔ اخیر (۲۰۱۰ تا ۲۰۱۹) زده است؛ لیستی جالب توجه که در آن از فیلم آلمانیِ «ققنوس» به کارگردانی کریستین پتزولد تا فیلم اکشن محبوب «جان ویک» به چشم میخورد. ویدیوی تایمز در معرفی ۱۰ فیلم برتر دههٔ ۲۰۱۰ را با زیرنویس فارسی هفدانگ تماشا کنید. www.hafdang.com
یک عضو کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس شورای اسلامی یکی از اصلیترین موانع تولید داخلی را بانکها دانست و عنوان کرد: بانکها و تحریمهای آمریکا تولید ما را زمینگیر کردهاند.
تهران- ایرنا- معاون رئیسجمهوی و رئیس سازمان برنامه و بودجه با اشاره به شمول بیش از 60 میلیون شهروند ایرانی از طرح حمایتی دولت برای جبران افزایش قیمت بنزین، گفت: طرح حمایت معیشتی و اصلاح قیمت و سهمیه بندی بنزین در راستای اجرایی شدن مصوبه شورای عالی هماهنگی اقتصادی سه قوه اجرا می شود.
در صورت موفقیت استیضاح و کنار رفتن ترامپ و سیاستهایش موجب خواهد شد که تحریمهایی که ترامپ علیه ایران وضع کرده بود از بین برود و شرایط مثل سابق شود، آمریکا به برجام پایبند بماند و اروپاییها نیز از زیر فشار آمریکا برای تحریم ایران خارج خواهند شد.
به گفته تحلیلگران حتی شرایط کنونی و تحقیقات کنگره می تواند برای ایران مثبت باشد از این جهت که رئیسجمهوری آمریکا درگیر مشکلات داخلی میشود و فرصت کمتری برای صدمه زدن به کشورهای دیگر چون ایران خواهد داشت.
از سوی دیگر کلید خوردن طرح استیضاح ترامپ باعث تضعیف کمپین انتخاباتی او در سال ۲۰۲۰ می شود همه کاندیداهای حزب دموکرات وعده می دهند که در صورت پیروزی در انتخابات بعدی ریاست جمهوری به برجام بازخواهند گشت.
به قلمرو هم احترام بگذاریم.
شما را نمیدانم، اما من آدم دقیقی هستم و حافظهی خوبی در تمام مسائل مربوط به خودم و دنیای اطرافم دارم. شاید بر حسب تجربه و ملاحظهکاری که دارم خیلی چیزها را به روی خودم نیاورم، ولی این به معنای این نیست که متوجه امور اطراف خودم نیستم. زمانی شما نسبت به رفتار کسی بی اهمیت میشود که وی را از دایرهی نزدیکان و آشنایان مهم خود بیرون انداخته باشید. زمانی در جایی چیزی خواندم که هر انسان قلمرو خود را به طور ناخودآگاه به سه ناحیه تقسیم میکند: ناحیهی خویشتن (self)، ناحیهی اقوام و عزیزان، و ناحیهی آشنایان مهم و دوستان نزدیک. بالاخره جایی هم هست که خارج از این ناحیه: کل جامعه، و آن جایی است که کسانی قرار دارند که شما نسبت به رفتار آنها هیچ اهمیتی قائل نمیشوید.
در ناحیهی خویشتن، فقط خودتان حضور دارید. حتی عزیزترین فرد زندگی شما هم خیلی به این ناحیه ورود نخواهد یافت مگر اینکه با فرد بیشعور و متجاوزی طرف باشید که سعی در تجسس روحیات و خصوصیات شما داشته باشد تا بلکه کنجکاوی بیمار گونهای که معمولاً ممکن است از ترس ناشی شده باشد را سیراب کند، و یا تلاشی داشته باشد در جهت کنترل شما! ما همه با این دسته از افراد آشنا هستیم. جایی هست که فقط مختص به من است و به هیچ وجه کسی غیر از خودم را راه نخواهم داد. این ناحیه برای همهی افراد وجود دارد. هر چه فشارهایی که به این ناحیه وارد میآید بیشتر باشد و شما بیشتر احساس ناراحتی کنید، زودتر آستانهی تحمل شما در هم میریزد. لذا باید ملاحظه افراد را داشته باشید و نگذارید که آستانهی تحملشان در هم بریزد. به اصطلاح نگذاریم «کاسهی صبر کسی لبریز شود». چرا که در این صورت «خود کرده را تدبیر نیست» و اگر خشم و پرخاشگری و یا انکار و پس زدن و طرد شدن و یا هر واکنش دیگری در پاسخ تجاوز روحی دریافت کردیم، نباید گلایهمند باشیم. پس قبل از اینکه کسی سر ما فریاد بکشد و یا به کلی ما را طرد کند مواظب رفتارهای خود باشیم. به موقع از احوال آدمها بپرسیم و به موقع بگذاریم در حریم خلوت خود به روحیات خود بپردازند. درک این نکتهی ظریف که چه زمان وقت مناسبی برای احوال پرسی و چه زمان وقت آزاد گذاشتن کسی است، کلید موفقیت خیلی از رابطهها و شکل گرفتن عشقها و دوستیهای عمیق است.
فرقی نمیکند سال نو میلادی باشد یا سال نو خورشیدی، فرقی نمیکند شب چله باشد یا جشن هالووین، فرقی نمیکند ولنتاین باشد یا جشن اسپندارمزگان. در هر صورت حجم زیادی عکس و نوشته و کپشن در شبکههای اجتماعی منتشر میکنیم. چند نکته در این خصوص قابل ذکر است:
چیزی که ایرانی نیست، بنا بر دلیلی تاریخی ایرانی نیست! بنا به تصویب و تصمیم کسی ایرانی با غیر ایرانی نشده است. لذا خیلی خنده دار است که به زور میخواهیم کریسمس را جشن بگیرم و خوشحال باشیم. اینکه آداب و سنن دیگر ملتها برای ما قابل احترام باشد، یا اینکه در کشوری غربی زندگی کنیم و بنا بر اقتضای محیطی که در آن زندگی میکنیم با شادی مردم آن سرزمین همراه و همدل باشیم، البته که بحث متفاوتی دارد. اما این اجبار به جا انداختن چیزی که متعلق به فرهنگ و تاریخ ایران نیست صرفاً یک لجبازی تهی از تفکر است.
هنوز هم کسانی که رویاهای بزرگ دارند و میخواهند به آنها جامه عمل بپوشانند، وبلاگ نویسی را عملی جدی میپندارند و در طول روز ساعاتی را به خواندن و نوشتن میپردازند. در جایی که نسلی بعد از این نسلی بر سر کار آمدند که تجربه آنها از وب، فقط شبکههای اجتماعی بوده است. و البته اینها حتی این شانس را نداشتهاند که دنیایی را تجربه کنند که در آن نوشتن و خواندن و حتی روزمره ترین اعمال بشر، چه نامهای اداری و چه نامهای عاشقانه با بوی کاغذ توام بوده است. طبیعی است که آدمهایی را ببینیم که نه برنامه نویسی میدانند و نه از مسائل سیستم عامل و دیگر چیزهای مرتبط سر در میآورند و نه از نوشتن و خواندن و جستجو!
انسان از آنجایی آغاز شد و خط و ربط خود را با دیگر موجودات کرده زمین جدا کرد که مفهوم مرگ را درک کرد.
انسان همیشه به مرگ اندیشیده است و از این رو «فرهنگ مرگ» در تمام تمدنها وجود دارد. مومیایی کردن، به خاک سپردن، یا جنازه را به فراز کوهی بردن تا توسط پرندگان به نوعی به طبیعت بردن، انداختن آن به رود سِند و یا به آتش کشیدن مرده، هر یک انعکاسی از فرهنگ مرگ در یک جامعه است و اینکه آن جامعه چگونه میزید که اینگونه به مرگ فکر میکند.
به قول آن کتاب که میگوید «زندگی دوم تو وقتی آغاز میشود که میفهمی یک زندگی داری».
زندگی با مرگ آغاز میشود.
انسان با مرگ آغاز میشود.
در سال ۱۹۶۴ یک شب خانم جوانی در آمریکا مورد حمله یک دزد واقع شد. او زخمی شد و دزد فرار کرد. این خانم بیش از ۳۰ دقیقه درخواست کمک می کرد؛ ولی هیچ کس به او کمک نکرد. این خانم بر اثر جراحات وارده فوت کرد. پلیس پس از بررسی متوجه شد که در آن نیم ساعت ۳۸ نفر شاهد ماجرا بودهاند ولی هیچکس اقدامی برای کمک نکرده است. پس از این واقعه تلخ دانشمندان ارتباطات اجتماعی شروع به بررسی موضوع کردند که چرا هیچ کدام از حاضران با دیدن وخامت اوضاع حاضر به همکاری نشده است؟ چرا هیچکس به خانم کمک نکرد؟ آیا تمام شاهد آن سنگدل بودند؟ آیا ترس باعث بی تفاوتی آنان شد؟ تحقیقات گسترده در این زمینه آغاز شد که بعدها «اثر نظارهگر» نام گرفت.
اثر نظارهگر به زبان ساده میگوید: هر یک از این افراد به این دلیل دست به اقدامی نزدند چون تصور میکردند فرد دیگری وارد عمل خواهد شد.
من آدم صبوری هستم و هیچ وقت نیازی ندیدم با آدمهای اطرافم وارد بحث بشوم. هر وقت مطلبی خلاق افکارم میبینم، خیلی راحت از کنار آن میگذرم. ولی چیزی هست که این روزها به شدت روی اعصاب من است. شاید شما هم مثل من این تجربه را داشته باشید، شاید هم هنوز نه!
بازاریابهای شرکت نیوشا در شبکههای اجتماعی طوری عمل میکنند که مثابه دقیق ایجاد مزاحمت است. هم رفتارهای مزاحمت آمیز و اصرار به اینکه حتماً در «مسنجر» حضور یابند و خیلی صمیمی و بیمقدمه و با لحنی طلبکارانه به تبلیغ کار خود بپردازند. و حرفهای تکراری در مورد «گیاهان دارویی» که بیشتر به یک مکتب عرفانی جدید میماند؛ همه روی هم خیلی آزار دهنده و بیشتر شبیه یک ضد تبلیغ است.
امشب سری به گوشه و کنارهای دلم زدم و این شعر و این آهنگ رو براتون آوردم. امیدوارم خوشتون بیاد.
چقدر از زمان روزانه خود را به درد دل کردن و نالیدن اختصاص میدهید؟ چقدر وقت صرف قضاوت کردن آدمها میکنید؟ چقدر توی دلتان حرف نگفته و درد فروخورده دارید؟ چقدر وقت صرف سرک کشیدن در امورات دیگران میکنید؟ چندبار در روز به همراه کسی یا کسانی دیگر به غیب کردن از فردی یا افرادی دیگر میپردازید؟ چند بار در هر روز در پاسخ به یک جمله ساده، ژست تهاجمی میگیرد و با جملات خود روح دیگران را زخمی میکنید؟ چند درصد اظهار نظرهای روزانه شما حاوی عیب جویی از دیگران است؟
اینها از جمله علتهای اصلی غمها، اضطرابها و ناراحتیها و افسردگیهایی هستند که در جواب چرایی آنها میگوییم: نمیدانم چرا ولی غمگینم!
حسین منزوی یکی از شعرای خوش ذوق و توانمند معاصر ماست. در زیر شعری از ایشان را خواهید خواند. وقتی این شعر را خواندم، بلافاصله چند بیتی شعر به ذهنم خطور کرد که آن را به عنوان یک جوابیه بر این شعر در اینجا منتشر میکنم.
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته می خورد و می تراشد. برای من چیزی که به شدت زخمی کننده است و آنی درست از سرم بر نمیدارد این است: «تکنولوژی روز دنیا»
آن چیزی که شما را زخمی کرده است را با ما در میان بگذارید. قسمت کامنت شما را فرا میخواند.
دوستان عزیز، این پست طنزه. منظورم اینه که عبارت تکنولوژی روز دنیا که مرتب توی تلویزیون برای هر چیزی تکرار میشه من رو برای یک عمر زخمی کرده.
اگر از اونهایی هستی که هیچکس نمیتونه روی کمکت حساب باز کنه، لطفاً از اونهایی هم نباش که ژست روشنفکرانه میگیرن و هی میگن«جامعهی ما....». وقتی خودخواهانه پشتت رو به دیگران میکنی و این رو زرنگی و فهم و شعور بالای خودت میدونی، چرا وقتی یکی پشتش رو بهت میکنه یه دفعه جیغ بنفش سر میدی؟
جامعه میدونی یعنی چی؟
-------
Photo by Joshua Humphrey on Unsplash
پرویز شهریاری، چهرهی ماندگار سال 84 در ریاضیات است. او البته پیش از اینها چهرهی ماندگار خیلی از ریاضیدانان، ریاضیخوانان و علاقهمندان به ریاضیات در ایران شده بود. هر کس که دبیرستان را در رشتهی ریاضیات گذرانده باشد با نام پرویز شهریاری آشنایی کامل دارد. کتابهای وی از دههی 40 به این سو از منابع مهم آموزش ریاضی برای دانشآموزان و دانشجویان ایرانی بوده است. وی نه تنها به ما جبر و مثلثات و مشتق و انتگرال آموخته است، بلکه با آموزش نکات تاریخی و غیر تاریخی مختلفی که در مقدمه و لابهلای مطالب کتاب طرح کرده است سعی کرده تا فن ریاضیورزیدن را مقدم بر دانش ریاضیات به ما بیاموزد. کتابهای او منشاء الهام برای خیلی از ما بوده و هست. هم به ریاضیات علاقه مند شدهایم و هم آموختهایم که باید تفکر مستقل و انتقادی را در خود پرورش دهیم. از لابهلای کتابهای اوست که آموختهایم چگونه به یک مسألهی ریاضی بنگریم. چگونه به آن یورش بریم و در نهایت این را هم بپذیریم که همیشه شکست در حل یک مسأله، قسمت مهمی از پیروزی نهایی است.
اصل مقاله را در اینجا بخوانید: پرویز شهریاری
موسسه نظر سنجی گالوپ اخیرا در خصوص میزان خشم و اضطراب و نگرانی در بین مردم جهان، آماری منتشر کرده است که ایران از بین یکصد و چهل کشور موجود در لیست مقام پنجم را به خود اختصاص داده. این آمار به این معنی است که میزان خشم و اضطراب در بین ایرانیان بسیار بیشتر از اکثر ملتهاست. روزانه بسیاری از این دست آمارها را در اخبار میشنویم بدون آنکه در آن دقیق شویم و یا اساسا فکر کنیم متدولوژی یا روش شناسی آن چگونه است به عنوان مثال بر اساس داده های آماری چطور تشخیص میدهند که مثلا در نیجریه سطح خشونت بالاتر از ایران است یا بلعکس
اصل مقاله را در اینجا بخوانید: جامعهشناسی خشونت
خیلیها خاطره نویسی را کاری عبث و بیهوده میدانند، همان طور که خیلیها برای وبلاگنویسی هم ارزشی قائل نیستند. اما تحقیق جدیدی که انجام شده است، نشان میدهد که اگر اقدامی برای ثبت خاطرات، ایدهها و اندیشههای خود نکنید، این فشار فکری و انبار کردن اسرار یا اطلاعات، با ایجاد جدالی درونی در دو ناحیه مغز، باعث کاهش عملکرد شناختی شما میشوند.
ادامه مطلب را در اینجا بخوانید: تأثیرات خاطره نویسی بر روی ذهن
کتاب سه جلدی "در جستجوی صبح"، خاطرات شادروان "عبدالرحیم جعفری"، بنیانگذار مؤسسه انتشارات امیرکبیر است که چاپ اول آن در بهار 1383 توسط انتشار روزبهان در ایران منتشر شد.
در این کتاب که به صورت زندگینامه و با نثری دلنشین تألیف شده است، نویسنده با نگاهی متفاوت به زندگانی خود، خواننده را با وقایع تاریخ معاصر ایران نیز به نحوی جذاب و قابل لمس آشنا میکند. این زندگینامه که به طرز تاثیرگذاری از عناصری چون مادر، همسر و خانواده، کارگر و کارمند و قشر فرهنگی جامعه تقدیر کرده از صمیمِ قلبِ بزرگ مردی از تبارِ محرومترین و سختکوش ترین و امیدوارترین انسانهای تاریخ معاصر ایران تراوش میشود که این خود بر جذبهی این کتاب میافزاید.
جعفری ناشرِ مؤلف پروری بود که ذوق و دقت بالایی در کار داشت.
داریوش شایگان، فیلسوف و اندیشمند ایرانی
کمتر نویسنده و دانشمندی در دوران هفتاد سال گذشته می توان به یاد آورد که عبدالرحیم جعفری شرحی درباره او و روابط اش با "امیرکبیر" در این کتاب به قلم نیاورده باشد.
احسان یارشاطر، بنیانگذار دانشنامهی ایرانیکا و مرکز مطالعات ایرانشناسی
چند روز پیش خبری مبنی بر مرگ یک جوان 20 سالهی اصفهانی در یک حادثه رانندگی در افواه عموم دهان به دهان گشت و همانگونه که انتظار ان میرفت پای این خبر داغ به شبکههای اجتماعی هم کشیده شد. در مطلبی که در خبرگزاری ایسنا منتشر شده است، به نکتهی بسیار خوبی اشاره شده است. سؤال من این است که آیا ما هم به نوعی به این مرض مبتلا نیستیم؟ مرض دگرستیزی.
دکتر سیدحسن حسینی، جامعهشناس و استاد دانشگاه در این باره میگوید: ما در جامعه دچار اگوییسم یا همان خودخواهی و دیگرستیزی افراطی شدهایم و ورود این خصیصه به جایگاه ثروت و قدرت آن را نمایانتر میکند. همیشه بر این باور بودهایم که درخت هر چه پربارتر باشد، افتادهتر است اما در حال حاضر این مفهوم معنایی ندارد. در جامعهای که صاحبان قدرت و ثروت به طور طبیعی به آن چه دارند نرسیدهاند، به اصطلاح نوکیسه هستند.
خبر را بخوانید: من یک ارباب پورشهسوارم
وقتی باران باریدن گرفت پاشو از خانه بیرون برو و در خیابانهایی که خیس نو شدن شدهاند قدم بزن. بگذار باران تو را هم تازه کند.
مطلب کامل را در اینجا بخوانید: بگذار باران تو را هم تازه کند
شاید یکی از اصلیترین ویژگیهای خیلی از ما که باعث میشود تا از لحظات زندگی نهایت بهره را نبریم این باشد که به جای اصل موضوع هر چیزی به حاشیه و فرعیات آن توجه میکنیم.
اصل این یادداشت را در سایت شخصی من بخوانید: لیوانها میآیند و میروند، قهوه را به خاطر بسپار
بعد از مطلبی که راجع به معادلسازی واژگان توسط فرهنگستان روی وبلاگ منشر شد، یکی از خوانندگان وبلاگ لینک وبلاگ آوای قانون را در کامنت گذاشته و من را دعوت به خوندن مطلب کرده بودند. بعد از خواندن این مطلب نکاتی به ذهنم خطور کرد که مدتهاست درصدد نوشتنشان هستم. ولی قبل از آن از شما هم درخواست میکنم این مطلب را با دقت بخوانید. خوشحال میشوم نظر خود را زیر همین پست بنویسید:
Photo by Faruk Kaymak on Unsplash
یک انسان از کجا آغاز میشود؟ یا بهتر است بگویم از چه زمانی آغاز میشود؟
آغاز هر انسان لحظهای است که به خود بیاید که زندگی علیرغم اینکه میدهد و میگیرد ولی در نهایت همه چیز را ازت میگیرد. ما اساساً چیزی در زندگی به دست نمیآوریم، که همه چیز را از دست میدهیم. زندگی بازیای که انجام میدهی تا برندهتر باشی نیست. زندگی فقط عشقی است که نثار میکنی. خواه این عشق به تو برگردد یا نه.
نمیخواهم وارد بحث احمقانه فرق دوست داشتن با عشق ورزیدن شوم. چون واقعاً بحث احمقانهای است. اصلاً هر بحثی که راجع به تفاوت کلمات بحث کند احمقانه است. آنهایی که به وسواس ذهنی دچارند میتوانند تا ابد به بحثهای این شکلی بپردازند که دوست داشتن اینجوری است ولی عشق ورزیدن آنجوری است. به همین ترتیب همهی کلمات را از مفاهیم واقعی و عینی خالی کنند و به بحثهای ذهنی و توهمی راجع به فرق بین کلمات بپردازند. شاید آنها عمر جاودان دارند. من ندارم. فقط درک همین نکته که عمر کوتاهتر از آن است که به هر بحثی راجع به هر چیزی بپردازم. در عوض به این فکر میکنم چقدر قویتر و بزرگتر باشم که همهی چیزهای منفی و آزاردهنده را فراموش کنم. و فقط به این فکر کنم که چطور بیشتر میتوانم عشق بورزم. البته یک چیز هم هست که آدمهای رذل را باید از زندگی خارج کرد. نه اینکه در را به روی همهی انسانها بست. باشد که چهارتا انگل از من سوء استفاده کردند. من آنقدر ضعیف نیستم که همان چهارتا خاطره را سر دستم بگیرم و اینور و آنور بچرخم که آری زندگی پوچ است و انسانها رذل هستند و ...
میخواهم یک چیز بگویم: قوی باشیم و عشق بورزیم.
Photo by Luke Besley on Unsplash
اگر کتاب نخوانید:
من دیدم شهروندانی غربی رو که در توئیتها و پستهای فیسبوک و اینستای خود خیلی محکم از ایران دفاع میکنن. ولی همین افراد حاضر نیستن کوچکترین اصول ادب رو با یه یک شهروند ایرانی ساکن در کشورهای غربی به جا بیارند.
موضوع ایران یک موضع با کلاس برای آدمهایی شده است که خواهان افاضه فضل هستند. خوشمون نیاد که آدمی که حتی پاش رو تو ایران نذاشته و از شرایط طبقات مختلف این جامعه چیزی نمیدونه از مشکلات ما برای ساخت کردیت و وجه اجتماعی خودش سوء استفاده کنه.
این عزیزان لااقل کاری که میکنن اینه که با یک شهروند ایرانی برخورد مودبانه داشته باشند. وقتی بورسهای تحصیلی دانشجویان ایرانی محدودتر و محدودتر شد هیچ کدوم حتی یک حرکت عملی در این زمینه انجام ندادند.
صحبت از ایران در فضای مجازی جذابه و در عمل پرهزینه. کسانی دوست ایران هستند که برای آزادی اون هزینه بدن.
Photo by Hasan Almasi on Unsplash
مادامیکه قدم برمیدارید حتی قدمهایی به فاصله ده سانتیمتر، یعنی در حال حرکت و پیشروی هستید. و مادامیکه در حال پیشروی و حرکت هستید یعنی رو به رشد هستید. تنها کاری که باید بکنید این است که روی قدرت قدمها و روی سرعت خود کار کنید. هر روز را با انرژی بیشتری شروع کنید. هر روز کمی زودتر کارتان را شروع کنید و کمی دیرتر دست از کار بکشید.
چگونه میتوان نشست وقتی آبها جاریاند، روخانهها روانند، موجها و دریاها پرخروشند؟ نشستن سنگ بودن است و رفتن رود بودن. بنگر که سنگ بودن به کجا میرسد، جز خاک شدن. و بنگر که رود بودن به کجا میرسد، جز دریا شدن؟
کسی از شما یک سؤال پرسیده و شما جوابش رو نداید؟ تبریک میگم شما یک بازنده هستید. بازنده ترسویی که فکر میکند با پنهان کردن دانش خود دست پیش را خواهد داشت. فردی که از شما سؤالی پرسیده دیر یا زود پاسخ سؤال را خواهد یافت و شما برای همیشه وی را از دست خواهید داد. در دنیای که در هر نقطهای از جهان اینترنت در دسترس است و با گوگل کردن هر سؤالی میتوان پاسخهای زیادی یافت، بیپاسخ گذاشتن سؤالات دیگران فقط نشانهی این است که یا شما فرد بیسوادی هستید، یا شما فرد بیمسئولیت و خودخواهی هستید که با عدم به اشتراک گذاری دانش خود تلاش میکنید چیزهایی را در انحصار بگیرید. خوب، فکر میکنید کسی اینها را نمیداند؟
Photo by Bud Helisson on Unsplash
با سلام خدمت دوستان عزیز،
امیدوارم در هر حال که به سر میبرید سالم و خندان باشید.
دامنهی riazi24.ir به طور دائم واگذار میگردد. دوستانی که کار آموزشی ریاضی میکنند میتوانند از این دامنه رند استفاده نمایند.
این دامنه تا 13 ماه آینده تمدید شده است. مبلغ هر بار تمدید هم 7000 تومان است که فرد دارندهی دامنه از سال آینده با پرداخت آن میتواند دامنه به نازلترین قیمت ممکن آن را تمدید کند.
دوستانی که در بلاگهای بیان هم فعال هستند در جریان هستند که با یک دامنه میتوانند وبلاگ بیان خود را به یک وبسایت تبدیل نمایند.
برای اطلاعات بیشتر لطفاً پیام بدهید.
یکی از چیزهایی که به نظر من خیلی مسخره میآید توقف ذهنی ما به شکل وسواسی بر روی موضوعاتی متعلق به گذشته است. مسائلی که نه اهمیتی برای اندیشهی ما دارند و نه دلیل تاریخی مهمی برای پرداختن به آنها وجود دارد
یکی از این توقفهای وسواسگونه، پرداختن به حیطهی شخصی نویسندگان و هنرمندانی است که اکنون در میان ما نیستند. اگر اهل ادبیات و هنر هستید، اگر اهل آفرینش ادبی هستید و اگر میخواهید بخوانید تا بیشتر بفهمید و دنیای ذهن خود را گسترش دهید، در این صورت به ما چه هیچ ربطی ندارد که مدام نویسنده عاشق کدام شاعر بوده. به ما هیچ ربطی ندارد که کدام عکس در کدام سال گرفته شده و آن را از میان آلبوم عکسهای شخصی فردی بیرون کشیده و این ور و آن ور به اشتراک بگذاریم.
همانطور که ما نام غذاهایی مثل «پیتزا»، «ماکارونی»، «اسپاگتی»، «همبرگر»، «سوسیس»، «کالباس»، «رست بیف»، «اسپرسو»، «کافهگلاسه» و ... را ترجمه نکردهایم، به طریق مشابه اسم غداهای ایرانی را هم نباید ترجمه کرد. ترجمهی نامهای خاص از اساس اشتباه است. این اسمها قسمتی از فرهنگ ماست که باید توسط دیگران فراگرفته شوند. اگر فکر میکنید برای جذب توریست یا برای آموزش غذا به یک خارجی چه باید کرد، خیلی ساده داخل پرانتر توضیحات را در یکی دو جمله به زبان انگلیسی بنویسید.
این مسأله که خیلیها نمیدانند فلان خوردنی یا نوشیدنی چیست و چه ترکیبی دارد، یک امر طبیعی است و در همهی جای دنیا محترمانه با آن برخورد میشود. هر سؤالی طبیعی است و پاسخ هم داده میشود. شما به راحتی میتوانید با جستجو در گوگل و یوتیوب هر نوع خوردنی رو نوشیدنی را بشناسید و طرز تهیهی آن را هم فرابگیرید. به همین سادگی.
نمیدانم چند جا در دنیا هست که این همه هویتگریزی در آن وجود داشته باشد. هنوز میبینم که به سبک فیلمهای خنک و بیمعنی دههی هفتاد به اینکه نمیدانستهاند پیتزا با نان اضافه خورده نمیشود، یا فرق بین کافیشاپ و کافهگلاسه چیست میخندند و از آن خاطرات حماسی تعریف میکنند.
نتیجه:
مدیریت چهار سایت به طور همزمان کار آسانی نیست. خصوصاً که هم روی فرانت-اند و هم روی بک-اند آن کار کنی. هم سئو و هم امنیت و سرعت سایت را مدیریت کنی. در عین حال تولید محتوای هر چهار سایت هم به گردن خودت باشد. در این صورت روزهایی را پیش رو خواهی داشت که تاب و توان در خانه ماندن و زل زدن به صفحه مانیتور را نداری. نه جسماً و نه روحاً رمقی در تو نمیماند که بخواهی باز هم برای ده ساعت متوالی دیگر کار کنی.
در چنین روزی باید رفت بیرون و قدمی زد. خصوصاً که بارانی امده باشد و شهر را شسته باشد. گرد و غبارها را با خود برده باشد و به رود سن ریخته باشد.
وقتی غبار پیش رو مینشیند و دوردستهای جاده مقابلت آشکار میگردد، میتوانی بی هیچ دغدغهی گمراه شدن یا زمین خوردن مسیر را بدوی. وقتی افق پیش رو فراخ است، رفتن نه رنج که اکتشافی دم به دم است. وقتی روشنای خورشید در دور دستها چشمت رو میسوزاند این امید است که در تو جریان مییابد. حرارت این خورشید امید بخش هزار بار تقدیم شما باد.
معمولاً در مراحل خلق اثری کتبی به نقش ویراستار بیتوجهی میشود. نکتهای که باید به حتماً به آن توجه داشته باشیم این است که هیچ اثری بدون ویراستاری کامل نخواهد بود. من حتی ترجیح میدهم اثر ویراستاری نشده را به کودک ناقصالخلقهای تشبیه کنم که هیچ گاه اوج توانایی درونی خود را نخواهد توانست در دنیای بیرون نشان دهد چرا که مثلاً افلیج به دنیا آمده است.
ویراستاری لزوماً برای ردهی خاصی از آثار کتبی لازم نیست بلکه شامل همه نوع آفرینش کتبی خواهد شد. اعم از شعر و داستان یا آثاری که برای آموزش ریاضی و نجوم و فیزیک نوشته شده است. حتی یک کاتالوگ ویراستاری شده اثر به مراتب قویتری بر روی مشتریان خویش خواهد داشت.
ویراستاری فقط به معنای اصلاح املاء یا علایم سجاوندی نیست. بلکه شامل همه چیز میشود. ویراستار را به این دلیل نویسنده دوم خواندهاند.
داستان خلق رمان زیبایی «صد سال تنهایی» را در مقدمهای که آقای گلشیری بر کتاب مجموعه منتخب داستانهای مارکز نوشتهاند بخوانید. مطلب به طور کامل روشن میشود که اگر مهارت و سختگیری ویراستاران نبود این رمان هرگز به این درجه از موفقیت و شهرت نمیرسید. چه بسا مانند آثار اولیهی مارکز باعث زیان ناشر نیز میشده است!
اینها البته به این معنا نیست که نویسنده مجاز است شلخته بنویسد. هیچگاه نمیتوان فردی از مسئولیتی که در قبال زبان مادری دارد معاف ساخت، خاصه اینکه این فرد نویسنده نیز باشد. گرانبهاترین میراثی که ما میتوانیم برای آیندگان به جای بگذاریم همانا زبانی قوی و کارآمد و اندیشهای روزآمد است که در ظرف زبان ریخته شده است.
همهی ما به ویراستار نیاز داریم.
برای دریافت عکس در اندازهی واقعی بر روی آن کلیک کنید. Photo by Debby Hudson on Unsplash
سلامی دوباره خدمت شما دوستان عزیز.
ویدوئویی که در زیر میبینید خلاصهی آمار فعالیت من در سال 1397 است. امیدوارم همهی ما با تولید محتوای بیشتر و مفیدتر چیزهای بیشتری به هم بیاموزیم و بتونیم قدمهای خیلی بزرگی در سال پیش رو برداریم.
ارادتمند اسماعیل اصلانی دیرانلو
تماشا
حجم: 15.4 مگابایت
در این ساعات پایانی سال 1397، من به این فکر میکنم که برای من همیشه این ساعتها به معنی این نبوده که عدد یک را به عدد دیگری بیفزایم و احساس کنم با همین جمع جبری اتفاقی افتاده.
برای من این ساعتهای سال به معنی پایان یک زمستان دیگر و یک بهار دیگرتر است. بهار می آید و سردی ها و فسردگی ها را می برد. برگهای تازه، شکوفه های تازه می رویند. جوجه پرنده های تازه روی همان شاخه ها آواز می خوانند. طبیعت دوباره زاده می شود و حیات خود را به ما ثابت میکند.
چه ما بخواهیم چه نخواهیم. حیات قویتر است. زندگی با امیدهای ریز و درشتش بر ما غلبه میکند.
در این ساعتهای آخر زمستان 1397 و قبل از ورود بهار 1398 بزرگترین تصمیمی که برای بهار جدید دارید را در یک جمله خلاصه کنید.
بزرگترین تصمیم من این است که از اینی که هستم باز هم ساکت تر باشم و پرکار تر. دلم میخواهد حتی یک روز سال جدید را به بطالت نگذرانم.
Photo by reza shayestehpour on Unsplash
«ویرگول» طرحی داره به نام «کوله پشتی» که اون رو اینجوری معرفی کرده:
همهی ما همواره در طول روزهای زندگی کولهپشتی نامرئی را حمل میکنیم که بهواسطه تجربیات و اتفاقهایی که برایمان رخ میدهد این کوله را پر و خالی میکنیم. مقاطعی در زندگی هست که باید به کولهپشتیمان رسیدگی کنیم و ببینیم چه چیزهایی در آن گذاشتهایم. چه چیزهایی را میخواهیم با خود به مقطع بعدی زندگی ببریم و چه چیزهایی را میخواهیم از آن خارج کنیم تا سبک شویم.
کولهپشتی یک پویش است که با نوشتن پاسخمان به سه پرسش، هم میخواهیم خودمان را مرور کنیم و هم تجربیاتمان را در اختیار دیگران بگذاریم و شاید آنها هم بتوانند از زاویهای جدید به مسائل خود نگاه کنند.
سوالات زیر را بخوانید و در ویرگول بنویسید و بهجمع کوله بهدوشهایی بپیوندید که میخواهند در زندگی رو به جلو قدم بردارند و همزمان به دیگران هم کمک کنند که قدم بردارند.
من هم دارم تجربیات سال 97 رو مینویسم و به زودی منتشر میکنم.
شما هم اگر دوست دارید این کار رو بکنید. اگر حال ندارید در یک جمله زیر این پست کامنت بذاریدکه بزرگترین تجربه شما در سال 97 چه بود.
Photo by Andrew Neel on Unsplash
بعد از نزدیک به 15 سال وبلاگنویسی در پلتفرمهای مختلف (که از بلاگر شروع شد، زمانی که هنوز فیلتر نبود، و بعد با آشنایی با وردپرس و پرشین بلاگ ادامه یافت) اکنون زمان آن رسیده است که تمام این ساب-دامینها را تبدیل به دامینهای مستقل کنم و کارم را به شکلی جدیتر ادامه دهم. برای خیلیها که وبلاگنویسی میکنند، شاید این امر سرگرمی باشد، که باز هم به آنها تبریک میگویم که یکی از مفیدترین و آموزندهترین شیوههای ممکن را انتخاب کردهاند. برای من اما وبلاگنویسی (چه با ساب-دامین چه با دامین مستقل) یک امر جدی است. امروزه تولید محتوا یک شغل محسوب میشود. علاوه بر اینکه این مسأله یک شغل محسوب میشود؛ از لحاظ چالشگری و تأثیر فرهنگی هم یکی از جدیترین مشغلههای متفکران جامعهی امروزه محسوب میشود. لذا به زودی تمام فعالیتهای خود را در سه دامین مستقلی متمرکز خواهم نمود. از تمام دوستان و عزیزان که در این راه همیشه با من همراه بودند و مطالب من رو مطالعه نمودند نهاست تشکر رو دارم. امیدوارم باز هم ارتباطمان قویتر از قبل ادامه داشته باشد.
به محض اینکه تمام کارها نهایی شد در همین جا شما را مطلع خواهم نمود.
دوستی دارم که از کودکی با هم بزرگ شدیم. هر دوی ما علایق مشترک زیادی داریم. از جمله خوانندگان مورد علاقهمان یکی است. برادرش اما علیرغم علاقهی ما به خوانندگانی همچون شهرام شب پره و حبیب و امید و معین و ... به خوانندگان تازه به میدان آمدهی وطنی علاقه داشت (و دارد). تفاوتهای زیادی بین ما و این عزیزان هست. روز به روز این فاصله و تفاوت زیادتر و زیادتر میشود. یکیش را مثال میزنم و بعد میروم سراغ حرف اصلی.
هر بار که این جمله رو بخونی، حتی اگر صد سال پیش هم اولین بار دیده باشیاش و در طول این صد سال هزار بار هم زیر لب زمزمه کرده باشیاش، باز که میبینی برات تکان دهنده است:
«ما همیشه یا جای دُرست بودیم در زمان غلط یا جای غلط بودیم در زمان دُرست و همیشه هم همدیگر را از دست داده بودیم.»
به قلمرو هم احترام بگذاریم.
شما را نمیدانم، اما من آدم دقیقی هستم و حافظهی خوبی در تمام مسائل مربوط به خودم و دنیای اطرافم دارم. شاید بر حسب تجربه و ملاحظهکاری که دارم خیلی چیزها را به روی خودم نیاورم، ولی این به معنای این نیست که متوجه امور اطراف خودم نیستم. زمانی شما نسبت به رفتار کسی بی اهمیت میشود که وی را از دایرهی نزدیکان و آشنایان مهم خود بیرون انداخته باشید. زمانی در جایی چیزی خواندم که هر انسان قلمرو خود را به طور ناخودآگاه به سه ناحیه تقسیم میکند: ناحیهی خویشتن (self)، ناحیهی اقوام و عزیزان، و ناحیهی آشنایان مهم و دوستان نزدیک. بالاخره جایی هم هست که خارج از این ناحیه: کل جامعه، و آن جایی است که کسانی قرار دارند که شما نسبت به رفتار آنها هیچ اهمیتی قائل نمیشوید.
در ناحیهی خویشتن، فقط خودتان حضور دارید. حتی عزیزترین فرد زندگی شما هم خیلی به این ناحیه ورود نخواهد یافت مگر اینکه با فرد بیشعور و متجاوزی طرف باشید که سعی در تجسس روحیات و خصوصیات شما داشته باشد تا بلکه کنجکاوی بیمار گونهای که معمولاً ممکن است از ترس ناشی شده باشد را سیراب کند، و یا تلاشی داشته باشد در جهت کنترل شما! ما همه با این دسته از افراد آشنا هستیم. جایی هست که فقط مختص به من است و به هیچ وجه کسی غیر از خودم را راه نخواهم داد. این ناحیه برای همهی افراد وجود دارد. هر چه فشارهایی که به این ناحیه وارد میآید بیشتر باشد و شما بیشتر احساس ناراحتی کنید، زودتر آستانهی تحمل شما در هم میریزد. لذا باید ملاحظه افراد را داشته باشید و نگذارید که آستانهی تحملشان در هم بریزد. به اصطلاح نگذاریم «کاسهی صبر کسی لبریز شود». چرا که در این صورت «خود کرده را تدبیر نیست» و اگر خشم و پرخاشگری و یا انکار و پس زدن و طرد شدن و یا هر واکنش دیگری در پاسخ تجاوز روحی دریافت کردیم، نباید گلایهمند باشیم. پس قبل از اینکه کسی سر ما فریاد بکشد و یا به کلی ما را طرد کند مواظب رفتارهای خود باشیم. به موقع از احوال آدمها بپرسیم و به موقع بگذاریم در حریم خلوت خود به روحیات خود بپردازند. درک این نکتهی ظریف که چه زمان وقت مناسبی برای احوال پرسی و چه زمان وقت آزاد گذاشتن کسی است، کلید موفقیت خیلی از رابطهها و شکل گرفتن عشقها و دوستیهای عمیق است.
این چند خط را روزی که دقیقاً یادم نمیآید کی بود! برای کسی نوشتم که دوستش دارم. این اولین بار است که آن را به طورعمومی نشر میدهم. امید که به دل همه بنشیند.
بچه که بودیم (یعنی مثلاً من کلاس دوم – سوم ابتدایی بودم) یکی از سرگرمیهای ما (گروهی از بچههای هم سن و سال که معمولاً در چشم بزرگترها همردیف اشرار و یا اراذل و اوباش قلمداد میشدیم. رهبر گروه و مقصر اصلی فجایع:من!) رفتن به دشت پت و پهن اطراف روستا، خصوصاً در فصل بهار، بود. از آنجایی که ما اکثراً ساکن شهر بودیم، این دشت همیشه برای ما تازگی خاص خودش را داشت. چیزی که همیشه برای من جالب بود
این مطلب از سایت فرادید انتخاب شده است. مسئولیت صحت مطالب به عهدهی فرادید است و بازنشر آن در اینجاً صرفاً به خاطر اهمیت موضوع بوده و نه تأئید محتوای آن.
فرادید:
بریتانیا فیلمی کوتاه از سفر یکی از کارمندانش به ایران در ۷۵ سال پیش را منتشر کرد. به گزارش فرادید، اخیرا انجمن جغرافیایی سلطنتی و انستیتوی فیلم بریتانیا، بیش از صد فیلم تاریخی را رقمی (دیجیتالی) کردهاند در بین این فیلمها، فیلمی کوتاه ۱۷ دقیقهای به نام کویته-دامغان وجود دارد که ایرانِ ۷۵ سال پیش را به تصویر میکشد.
یک نفر از ما حاضر نیست برای چند دقیقه در روز و فقط چند دقیقه در روز از ماشین شخصی کمتر استفاده کند. درصد زیادی از ماشینهایی که در طول روز میبینم، تک سرنشین هستند. در خیلی از خیابانها دیگر حتی جا برای پارک یک دوچرخه نیست. من نمیدانم در چنین وضعیتی چرا این همه از خشکسالی تعجب کردهایم.
باب سجر (Bob Seger) یکی از ستارههای کلاسیک راک است که کارهای ارزنده و ماندگاری دارد. ولی متاسفانه در ایران کمتر شناخته شده است.
یکی از بهترین کارهایش که بارها هم کاور شد"Turn the page" محصول 1998 است. معروفترین کاورش (از اثر اصلی هم معروفتر) توسط گروه متالیکا در سال 2004 باز-اجرا شد و تبدیل به یکی از موفقترین کارهای این گروه شد تاجایی که حتی بعضی این کارو متعلق به گروه متالیکا میدانند! البته آهنگسازی زیبا، اجرای فوق العاده و کلیپ بسیار متفاوت و جنجالیش (به نسبت آن سالها) قابل توجه است.
تشنگی پیرمرد ۷۸ ساله به نام جمعه در خواندن کتابها در کتاب فروشیهای پل سرخ در غرب کابل نظر همه را جلب کرده. او میگوید:”در زمانهای ما نه کتاب بود و نه کتابچه و قلم، نه مکتب بود و نه جای درستی که مردم بچهها و دخترهایشان را در آنجا بفرستند تا سواد یاد بگیرند.”
یعقوب یسنا دوستی فیسبوکی است از اهالی دوست داشتنی افغانستان. در یکی از پستهای خود داستانی ذکر کرده بر پایه واقعیت که خیلی تاسف برانگیر و البته تأمل برانگیز است. در اینجا مطلب را بدون کم و کاست ذکر میکنم و امیدوارم مایهی تفکری باشد برای آنان که دوست دارند نظر و سلیقه خود را به دیگران تحمیل کنند:
این پل در دره ما است. پل گلخمار نام دارد. 40 سال میشود که بهاین نام مسما شدهاست. گلخمار نام دختری بود. پدرش هنوز زنده است. شاید هشتاد سال، بیشتر داشتهباشد. پدرش، گلخمار را بهپسر کاکایش میخواهد بدهد. اما گلخمار پسر کاکای پدرشرا نمیخواستهاست. قرار بوده که فردا گلخمار را نکاح کنند. میگویند گلخمار لباس سرخ، شلوار (ازار) سفید و چادر سبز میپوشد؛ مایه خوشحالی پدر و خانواده میشود که گلخمار بهعروسی خوش است، اما گلخمار تصمیمش را گرفتهاست. بهار بوده، موقع آبخیزی رود. گلخمار سر همین پل میرود و خود را به دریا پرتاب میکند. چند روز بعد تن گلخمار را از دریا بیرون میکنند. بعد از آن اتفاق این پل که دوطرف رود را بهم وصل میکند بنام گلخمار مسما شدهاست. مردانیکه همسال گلخمار استند، گلخمار را خیلی دختر زیبا و قشنگ توصیف میکنند و تاسف میخورند؛ هنوز گلخمار را بهیاد میآورند که چگونه ترانههای محلی زمزمه میکرده و در این دره، بزها و گوسپندهای پدرشرا میچراندهاست و در دل این دره تازه بهجوانی رسیده بوده؛ 16 سال بیشتر نداشته که از خیر زندگی برای ازدواج ناخواسته میگذرد.
عکس دره گل خمار
هر وقت هر کاری دلت خواست بکن. منتظر فردا نباش. منتظر لحظه طلایی که اصلاً نباش. منتظر حتی یک دقیقه دیگر هم نباش. فقط انجام بده و بگذار رفتار تو مانند پژواکی در این کائنات لایتناهی طنین انداز شود.
پاشو برویم این اطراف دوری بزنیم. مهم نیست چه ساعت روز است و هوا چطور است و نمیدانم باد چه قدر تند و سرد است و فلان و بیسار. برویم و بگذاریم کمی از این حالت تکراری خارج شویم. کمی خلاف همیشه باشیم. و کمی از همه چیزهای مزاحم اطراف دور شویم تا بتوانیم روی فکرهای اصلیمان و هدفهای اصلیمان متمرکز شویم. کمی خودمان باشیم و بگذاریم طبیعت ما را در آغوش خود محکم بفشارد.
هر وقت صحبت از شخصی مانند دانلد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده (یا مشابه آن محمود احمدی نژاد رئیس جمهور سابق ایران، مارین لوپن کاندیدای پای ثابت جبههی ملی در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه و ...) به میان میآید، خیلی کم پیش میآید که اظهار نظرها از دو حالت طرفداری توأم با تعصب یا نقد همراه با خشم خارج باشد. یک نکته قابل توجه در این خصوص این است که معمولاً به گونهای از شخصی مانند ترامپ سخن به میان میآوریم که گویی او تنها کسی که است که چنین میاندیشد و همو است که با زور و اجبار و بدون مخالفت جامهی عمل به تن افکار خود میپوشاند. در مقالهی که اخیراً به قلم حنیف غفاری در تهران تایمز به چاپ رسیده، در کنار پرداختن به گفتهها و موضعگیریهای اخیر دانلد ترامپ در سفر به انگلستان و دیدار و گفتگوهای وی با ترزا می نخست وزیر انگلستان، نویسنده به آماری اشاره میکند که جای بسی تأمل دارد: بر مبنای نظرسنجی دانشگاه کوئینی پیاک 49% مردم آمریکا معتقدند که دانلد ترامپ فردی نژادپرست است و در مقابل 47% درصد مردم معتقد بودهاند که رئیس جمهورشان فرد نژادپرستی نیست.
این خبر را با دقت بخوانید: درسی که از سفرنامههای اینشتین میگیریم: نژادپرست بود
زمانی معتقد بودند که وای بر جامعهای که قهرمان نداشته باشد! این جمله که برآمده از تفکر هرمی قدرت بود و ریشه در اخلاق پدرسالاری بشر داشت، تا مدتها و زمانها، جملهی موجه و معقولی مینمود.
هرتا مولر:
عادتها میتوانند انسان را نابود کنند، کافیست انسان به گرسنگی و رنج بردن عادت کند به زیر ستم بودن، تا دیگر هرگز به رهایی فکر نکند و ترجیح بدهد در بند بماند.
رالف والدو امرسون:
اگر کسی را دیدید که درک و فهمی فراتر از حد متعارف داشت، حتما از او بپرسید که چه کتاب هایی میخواند.
آبراهام لینکلن:
کسی که بسیار میخواند و میداند، اما به هر دلیل وارد مبارزه برای آزادی نمیشود، مانند فروشگاهی بزرگ است که در ورودی آن نوشته باشند: «تعطیل است»!
حتماً شما هم با آدمهایی مواجه شدهاید که یا از سؤال پرسیدن میترسند، یا خجالت میکشند و یا آن را خلاف غرور و شأن خود میدانند. هر چه که هست، این که از دیگران سؤال نپرسیم یک اشتباه بزرگ است. چه بسا مشکلات کوچکی که به سادگی حل میشوند ولی با نپرسیدن و درون ریزی، تبدیل به مسائل لاینحل زندگی ما شوند، و چه بسا مسائل بزرگ بشری که توسط افرادی حل شدهاند که خصلت پرسشگری داشتهاند و برای آن خصلت خود ارزش قائل بودهاند. پرسیدن کلید در دانایی است. باید در کنار فکر کردن مستقل، سؤال هم پرسید. هر چند که افرادی اخلاق بِده-بستان علمی ندارند و افرادی به خاطر کنجکاوی و پرسشگری، شما را تمسخر خواهند کرد؛ اما این ها اصل مسأله را تغییر نمیدهد. بپرسید و البته فکر کنید و مطالعه کنید و پاسخ پرسشهایتان را بیابید.
من آدم لیوان بازی هستم. هرجا که لیوانی ببینم که ازش خوشم بیاید، حتماً میگیرماش. فکرم هم در آن لحظات کار نمیکند و ممکن است هر مقدار پولی را بابت لیوان پرداخت کنم.
یک بار لیوانی را به قیمت 35000 تومان از متروی تهران خریدم که چون خیلی خیلی ازش خوشم آمد، برای دوستم هم که پیشاش میرفتم، یکی دیگر به هدیه بردم. ولی کمتر از یک ماه بعد همان لیوان را بندهی خدایی کنار خیابان ولی عصر تهران بساط کرده بود و 15000 تومان میداد. از همین طریق یک کلکسیون از لیوانهای ریز و درشتی با طرحها و رنگها و البته کاربردهای متفاوتی فراهم کردهام.
یکی از آروزهای من این است که روزی برسد که ما ایرانیها وقتی کاری انجام میدهیم خودمان صفت حرفهای را به خودمان نچسپانیم. به این کلمه حساسیت پیدا کردهام از بس همه خودشان به خودشان حرفهای میگویند. خودشان محصولاتشان را حرفهای مینامند!
از این دست کلمات که به صورت کلیشهای برای هر چیزی به کار میرود: حرفهای، تکنولوژی روز دنیا، مدرن، اینها جدیده ...
حالم از کلمات کلیشهای به هم میخورد.
غربت تلخ و گزنده است. به قول آن بندهی خدایی که میگفت: «نان غربت چقدر تلخ است! هوای غربت چقدر سنگین است!». مهاجرت به دایرهای میماند که آنهایی که درونش هستند آروز دارند به بیرون آن بروند، و آنانی که به بیرون از دایره قدم گذاشتهاند دوست دارند داخل میبودند. مهاجرت عمدتاً در سن و سالی رخ میدهد که تو کودکی و نوجوانیات را پشت سر گذاشتهای و دوستانِ همبازی و همدرس زیادی فراهم کردهای. خاطرات زیادی از زیست بودم خود داری. به زبان مادریات اُخت شدهای و با آن هزاران شوخی و طنز بلدی. در اطرافت کسانی داری که با یک جمله برایت کاری میکنند. و در چنین شرایطی وقتی پای به کشور بیگانه میگذاری متوجه میشوی آنها قبلاً بازیهای کودکیشان را کردهاند و دوستهای خود را یافتهاند، به زبان خود، به شوخیهای خود و به آدمهای شبیه خود بیشتر اُخت هستند. شاید چند وقت اول شاد باشی، شاید چند ماه اول خیلیها برایت وقت بگذارند؛ اما چون نیک بنگری همهی آنهایی که جلای وطن کردهاند در دل غمی دارند.
برای دوستانی که هر بار با شنیدن خبر دیوارکشی در طول خط مرزی آمریکا و مکزیک ریز ریز میخندند و فکر میکنند آقای دانلد ترامپ این کار را به سرانجام خواهند رساند، چند نکته قابل ذکر است:
به نظر شما این چنین دیواری با این اهمیت امنیتی، در طی چندسال و با چه میزان هزینه مالی و با به کارگیری چه تعداد نیروی کاری به سرانجام خواهد رسید؟
به نظر من چنین پروژهایی فقط «سنگ بزرگ نشانهی نزدن است»، نیست؛ بلکه چون این سنگ نزدنی است بهانهی خوبی است برای لوطی خور کردن بودجهی بزرگی که الان کسی حواسش به آن نیست.